دیشب طبق معمول الهه طلا بردیم پارک، بعد هم رفتیم فروشگاه کوروش خرید، بعد از دو ماه که ماه محرم و صفر تموم شده بود براش آهنگ گذاشتم تو ماشین و حسابی رقصید. آخر کار خواستیم بریم خونه مثل همیشه ناراحت شد و گفت نباید بریم خونه، مجددا چند تا دور دیگه زدیم با ماشین. وقتی رفتیم خونه تو پارکینگ بشکه آب انداخت و کلی اذیت کرد منم اعصابم خرد شد و دعواش کردم که خیلی بهش برخورد و گریه کرد. با هزار زحمت مامانش به زور آوردش تو خونه، سریع دوید سمت در که بره بیرون و با گریه گفت قهرم میخوام برم تو کوچه،گفت بابا چرا تو ساختمون منو دعوا میکنی و صدای بلند میدی، من خیلی ناراحت شدم و کلی ازش معذرت خواهی کردم و بوسش کردم تا باباش را بخشید.
تو ,ناراحت ,خونه، ,کلی ,ماشین ,بریم ,و کلی ,الهه طلا ,شد و ,سمت در ,در که
درباره این سایت